جدول جو
جدول جو

معنی باب دشت - جستجوی لغت در جدول جو

باب دشت
(دَ)
محله ای به اصفهان و آنرا دیردشت نیز گویند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دست
تصویر باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
فرهنگ فارسی عمید
(بُ پُ)
یکی از نواحی مشهدسر. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 116 قسمت انگلیسی چ قاهره 1342 هجری قمری). دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل در 3هزارگزی جنوب بابلسر، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی. دارای 515 تن سکنه. آب آن از چاه است. محصول آن صیفی، پنبه، غلات، کنجد و شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(غِ دَ)
زاغ است و آن را کلاغ دشت (غراب الزرع) نیزمیگویند از آن روی که در دشت و صحرا زندگی میکند:
یکی دشت پیمای پرنده زاغ
بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ.
اسدی (گرشاسب نامه).
محقق حلی در کتاب شرایع آرد: و یحل غراب الزرع. و رجوع به زاغ دشتی، زاغ اهلی، زاغ ده باش و زاغ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی به طبرستان. حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در آغاز کار استیلای خودبر طبرستان و پس از روزی چند که اکثر حکام و اشراف طبرستان در ظل رایت وی گرد آمدند بمقابلۀ محمد بن اوس حاکم طبرستان از دست طاهریان رفت و در مقدمۀ سپاه محمد بن رستم ونداامید را که برادر اسپهبد عبدالله بن ونداامید بود فرستاد. محمد بن اوس نیز محمد بن اخشیدبن رستم را مأمور مقابلۀ وی کرد و هر دو لشکر در پای دشت بهم رسیدند و جنگ میان دو طرف درگرفت. محمد بن رستم ونداامید محمد بن اخشید را کشت و سرش را نزدیک داعی فرستاد و خود دشمنان را تا آمل تعاقب کرد و سالماًغانماً بازگشت و در پای دشت بموکب داعی پیوست و در آن منزل طبرستانیان بحسن بن زید پیوستند و جمعیتی تمام دست داد. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 342 و 343 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از قرای بلوک چنارانست بسمت قوچان. (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ لَ)
یکی از نه دروازۀ شهر شیراز: ملک شرف الدین محمودشاه اینجو تجدید عمارت بارو (شیراز) کرد و بر بالای آن بروج جهت محافظان از آجر خانه ها ساخت. شهر شیراز هفده محله است و نه دروازه دارد...باب دولت... (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 114)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
متداول. معمول. مرسوم. مد شدن. رجوع به باب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از قراء جره و قامور. (جغرافی غرب ایران ص 112). به مسافت کمی جنوبی اشفایقان و مزرعۀ نصیرآباد، حریم باغ دشت از موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون که در 64 هزارگزی جنوب خاور کازرون بر کنار راه فرعی کازرون به فراشبند در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 142 تن سکنه و آب آن از رود خانه جره تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز داشت
تصویر باز داشت
منع ممانعت جلوگیری، توقیف حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز گشت
تصویر باز گشت
برگشت از جایی مراجعت رجعت، رجوع از آهنگی یاهنگ مناسب دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
((شُ دَ))
مد شدن، معمول شدن
فرهنگ فارسی معین
تداول یافتن، رایج شدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمول شدن
متضاد: منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
Attentively, Carefully, Delicately, Exactingly, Fastidiously, Graspingly, Observantly, Rigorously, Thoughtfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
Fervently, Fervidly, Fiercely, Grippingly, Sternly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمینهای کشاورزی دشت سر از بخش مرکزی شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اندرود ساری، از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
ревностно , пылко , свирепо , захватывающе , строго
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
внимательно , осторожно , деликатно , точно , придирчиво , сжимающе , строго , вдумчиво
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
leidenschaftlich, glühend, wild, fesselnd, streng
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
aufmerksam, sorgfältig, zart, exakt, akribisch, fest, streng, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
ревнощі , палко , люто , захоплююче , суворо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
уважно , обережно , делікатно , точно , прискіпливо , міцно , суворо , розважливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
uważnie, ostrożnie, delikatnie, dokładnie, skrupulatnie, mocno, rygorystycznie, rozważnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
gorliwie, gorąco, dziko, porywająco, surowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
专心地 , 小心地 , 精巧地 , 精确地 , 一丝不苟地 , 紧握地 , 注意地 , 严格地 , 深思熟虑地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
热烈地 , 凶猛地 , 扣人心弦地 , 严厉地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
de maneira fervorosa, de maneira feroz, de maneira cativante, severamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
atentamente, cuidadosamente, delicadamente, exatamente, de maneira meticulosa, firmemente, de forma rigorosa, pensativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با شدت
تصویر با شدت
con fervore, in modo feroce, in modo avvincente, severamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی